loading...
اسفرورین من و تو
متین بازدید : 404 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)

اسفرورین
نمایی از شهر اسفرورین.JPG
کشور Flag of Iran.svg ایران
استان قزوین
شهرستان تاکستان
بخش اسفرورین
سال شهرشدن ۱۳۵۵[۱]
مردم
جمعیت ۱۲٬۱۰۴
مذهب شیعه[۳]
جغرافیای طبیعی
ارتفاع از سطح دریا ۱۲۵۶
اطلاعات شهری
ره‌آورد آجر، انگور ،{کشمش}و ...
پیش‌شماره تلفنی ۰۲۸۲۴۴۷

شهر اِسفَروَرین مرکز بخش اسفرورین در شهرستان تاکستان، استان قزوین، ایران است.

وضعیت شهر

اسفرورین شهری در مرکز دشت قزوین و در فاصله ۶۲ کلیومتری از مرکز استان واقع شده است که از دید آب و هوایی نسبتاً سردسیر و پربارش است و در پیرامون آن زمینهای کشاورزی (مانند کدخدازمین) وجود دارد که بیشتر تاکستانهای انگور و جنگل های میوه هستند. در باختر این شهر کوه‌های رامند و سیاه‌کوه واقع شده و رودخانهٔ خررود از آن منطقه می‌گذرد.

مردم

مردم اسفرورین شیعه هستند و به زبان تاتی ایران سخن می‌گویند.[۴]و اکثر روستاهای آن زبان ترکی مانند روستاهای دیال آباد، کهک ، ولازجرد، لوشکان. پیشهٔ بیشتر مردم اسفرورین کشاورزی، باغ‌داری و رانندگی است. آجر، انگور ، کشمش ، تخمه آفتابگردان ، محصولات درختی و بوته ای از قبیل هلو-سیب-کوجه-خیار و... از محصولات مهم اسفرورین هستند.

تپهٔ تاریخی

تپه بزرگ باستانی در داخل شهر و تپه تاریخی دیگری به نام خروزان در جنوب خاوری آن قرار دارد که گمان می‌رود مربوط به زمان ساسانی باشد.

در تپه بزرگ باستانی داخل شهر، آثاری از دوران پیش از اسلام و دورهٔ اسلامی از

آن به دست آمده است. در سالهای گذشته در این تپه مردگان دفن می‌شدند ولی اکنون اجازهٔ دفن داده نمی‌شود. همچنین احتمال داده می‌شود که هنوز آثار تاریخی در زیر این تپه موجود باشد اما کسی حق کندوکاو در آن را ندارد.

تقسیم اراضی

در پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۴۱، اولین قسمت از املاک مالکان بزرگ قزوین در روستای اسفرورین توسط محمدرضا پهلوی تقسیم شد و اسناد مالکیت ۹۵۰ نفر از کشاورزان به نمایندگان آنها داده شد. شاه در این مراسم اظهار خوشوقتی کرد که اصلاحات ارضی ایران، باعث پیشرفت اصول کشاورزی و ازدیاد تولید و عدالت اجتماعی شده است.[۵]

جستارهای وابسته



نگارخانه



گویشهای تاتی ایران

 
گویشهای تاتی ، از گویشهای مرکزی ایران که به دستة شمال غربی زبانهای ایرانی (شاخه ای از زبانهای هند و اروپایی ) تعلق دارند. گویش تاتی که از یک سو با سمنانی و از سوی دیگر با تالشی پیوند دارد، از گویشهای قومی زبانهای ایرانی در ناحیه هایی است که معمولاً زبان بومی آنها ترکی است . گایگر گویش تاتی را زیرگروه لهجه های خطة خزر می داند (اورانسکی ، ص 317).

برخی از محققان حدس می زنند که ایرانی زبانان تاتی در دورة ساسانیان ، برای نگهبانی از مرزهای شمال غربی پادشاهی ساسانی ، به قفقاز گسیل شده باشند (همان ، ص 316). تاتی به دلیل مجاورت با مناطق ترک زبان ، و در برخی نواحی با گویش تالشی و گیلکی ، در معرض تهدید و نابودی است . بسیاری از تات زبانان به ترکی نیز صحبت می کنند، و تعدادی نیز در همسایگی گیلان ، به گیلکی و تالشی هم سخن می گویند. با اینهمه ، تمام روستاهایی که در 1330 ش ، در فرهنگ جغرافیایی ایران ، تات زبان معرفی شده اند، در ش نیز تات زبان بوده اند (بازن ، ج 2، ص 438).

گویش تاتی به طور کامل بررسی نشده است . نواحی مهمی که این گویش در آنها رایج است به این قرار است : 1) جنوب غربی قزوین ، از تاکستان تا اِشتهارد؛ 2) خوئین در شصت کیلومتری جنوب غربی زنجان و تعدادی روستاهای کوچک در اطراف خوئین ؛ 3) خلخال و طارم ؛ 4) هرزند و دیزمار؛ 5) شرق و شمال شرقی قزوین در کوهپایة رودبار و الموت (یارشاطر، ص 17ـ 18) و افزون بر این ، در نقاطی از قفقاز در جمهوری آذربایجان و داغستان و در میان برخی از یهودیان کوهستانی که خود را داغ ـ جَفود می نامند (اورانسکی ، ص 315). تات زبانان قفقاز در سالهای اخیر تحقیقات زیادی دربارة زبان خود انجام داده اند. ایشان مانند بیشتر تات زبانان ایرانی به ترکی نیز صحبت می کنند (همان ، ص 316). تاتی قفقاز به زبان فارسی امروز بسیار نزدیک و به گروه جنوب غربی زبانهای ایرانی منتسب است و در نتیجه با دیگر گونه های تاتی تفاوت کلی دارد ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل "Tat" ).

یارشاطر در > دستور لهجه های تاتی جنوبی < گویش تاتی را به دو دستة کلی شمالی و جنوبی تقسیم می کند. علاوه بر این تقسیم بندی ، از آنجا که تاتی هر منطقه با تاتی منطقة مجاورش نیز تفاوتهایی دارد، در معرفی گونة گویش بهتر است که هر منطقه را به همراه گونة آن آورد. مهمترین این گویشها چنین اند: تاتی کَرینگان ، تاتی گلین قیه ، تاتی هرزندی (هرزنی ) از دستة تاتی شمالی ؛ و تاتی بلوک زهرا، سگزآباد، ابراهیم آباد، اشتهارد و تاکستان از دستة تاتی جنوبی .

تاتی کرینگان . کرینگان از روستاهای دیزمار شرقی ، از توابع شهرستان اهر، است که در شمال تبریز قرار دارد. این گونة تاتی ، گویش روستاهای اوشتَبین ، چای کندی ، ارزین ، نیستان و چند آبادی دیگر است که همگی دارای ویژگیهای گویشی مشترک اند. در این گونه ، تفاوت جنس ملاحظه نشده است ؛ مضاف الیه و صفت ــ چنانکه در گویشهای کرانة خزر دیده می شود ــ پیش از مضاف و اسم می آید؛ اسم در حالت فاعلی و انواع حالات غیر فاعلی به کار می رود؛ مصدر دارای نشانة -an,-yan,-iyan و -en است ، مانند eni-yan §c «چیدن »؛ rd-an ªvenda «ایستادن »؛ گذشتة نقلی و بعید به یک شکل می آیند و تنها به قرینه تشخیص داده می شوند (رجوع کنید به ذکاء، 1332 ش ).

تاتی گلین قیه . گلین قیه روستایی از بخش زنوز از شهرستان مرند واقع در پانزده فرسخی تبریز است . این گویش دارای بسیاری از ویژگیهای گونة گویش کرینگان است ، اما در نشانة جمع و ضمایر فاعلی با آن تفاوتهایی دارد. در این دوگونه ، میان صرف لازم و متعدی افعال تفاوت دیده می شود. در تاتیِ گلین قیه ، نوعی گذشتة استمراری ، به عنوان زمان مرکّب ، هست که امروزه در غرب مازندران ، در گونة گویش تنکابن و رامسر و اطراف آن ، و در گیلکی می بینیم ؛ مثل nde berin ªma ªman a «من می آمدم

نشانة مصدر در این گونة گویشی -a و -e است که با علامت مصدر در تاتی کرینگان تفاوت دارد؛ re ªma ªa «آمدن »؛ warta «دویدن » که شبیه اسم مفعول است (رجوع کنید به همو، 1336ش ).

تاتی هرزندی / هرزنی . هرزند نام دهی میان علمدار و مرند نزدیک گلین قیه است که گویش آن به گونة گویش تاتی گلین قیه بسیار نزدیک است . تاتی بلوک زهرا، سگزآباد و ابراهیم آباد. در این گونه ، نشانة جمع -un است ؛ حرف اضافه پس از اسم در سگزآباد u §c و در ابراهیم آباد xu است که زیاد به کار می رود. این حرف اضافه پس از اسم در مازندرانی شرقی e §J و در مازندرانی غربی ªa §J است . نشانة مفعولی §-es است که پس از اسم می آید. مضاف الیه و صفت پیش از مضاف و اسم می آیند. تفاوت جنس در اسم و فعل در سوم شخص مفرد برخی از افعال ، بویژه در زمان حال استمراری و گذشتة ساده ، ملاحظه می شود. اسم در حالت فاعلی و انواع حالات غیرفاعلی به کار می رود.

تاتی اشتهاردی . مذکر و مؤنث حقیقی و مجازی و بن دارد. در صفت ، ضمیر، رابطه ، حرف ربط و افعال ، تفاوت جنس آشکار است . تکیه در تمایز جنس نقش مهمی دارد. در اسم مذکر تکیه همیشه در هجای آخر و در اسمهای مؤنث بدون استثنا در هجای پیش از آخر است ؛ مانند mardب «مرد»؛ zإna «زن » (نخعی ، ص 316). زنان بیشتر واژه ها را به صورت مؤنث و مردان به صورت مذکر به کار می برند. در ضمایر تنها در سوم شخص مفرد ضمیر مؤنث باقی مانده است : uہ §J «او (مؤنث )»؛ i §J «او (مذکر)» (همان ، ص 321).

در ضمایر مبهم ، حروف ربط و واژه های پرسشی ، و در فعلها، بیشتر در گذشتة ساده در صیغه های سوم شخص مفرد غایب ، تفاوت جنس ملاحظه می شود، تنها فعل «بودن » استثنا است که بیشتر صیغه های مؤنث هنوز در آن صرف می شود. در نحو، مؤنث بودن اسم در انتخاب صفات ، روابط و افعال مونث اثر می گذارد. در گویش آشتیانی نیز تفاوت جنس ملاحظه می شود.

تاکستانی (تاتی تاکستان ). تاکستان نام منطقه ای از بخش ضیاءآباد شهرستان قزوین است که تا 1317 ش به سیادُهُن / سیادَهَن معروف بود. این گویش گونه ای از گویش تاتی جنوبی است که به سبب شمار زیاد گویشوران ، گاهی گویشی مستقل دانسته می شود.

مشخصات عمومی تاتی جنوبی ، تفاوت جنس در مورد اسم ، ضمایر، افعال ، استفادة زیاد از پسواژه یا حرف اضافه پس از اسم و تفاوت صرف در افعال لازم ومتعدی در زمان گذشتة ساده و داشتن حالت متمم است .

منابع : یوسیف میخائیلوویچ اورانسکی ، مقدمة فقه اللغه ایرانی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358 ش ؛ مارسل بازن ، طالش : منطقه ای قومی در شمال ایران ، ترجمة مظفرامین فرشچیان ، مشهد 1367 ش ؛ یحیی ذکاء، گویش کرینگان ، تهران 1332 ش ؛ همو، گویش گلین قیه یا هرزندی ، در فرهنگ ایران زمین ، ج 5 (1336 ش )؛ حسین نخعی ، «مذکر و مونث در گویش اشتهارد و سایر گویشهای تاتی مرکزی ایران »، در مجموعه خطابه های نخستین کنگرة تحقیقات ایرانی ، ج 1، به کوشش مظفر بختیار، تهران 1350 ش ؛


 نمونه ای از اشعار تاتی

 تاريخ کهن ترين نمونه های شعر تاتی که بدست آمده است از اين که آنها را تاتی، آذری ، پهلوی و يا غيره بناميم به اواسط صده هفتم هجری قمری مي رسد. شعرهای تاتی به لهجه ها و گويش های مختلف و گاه دور از هم سروده شده انـــد و اکنون به علت نارسايی ذاتی خط فارسی و غلط خوانی و غلط نويسی کاتبان، کسی نمي تواند آن سروده ها را به درستی بخواند و معنی کند. اشعار ارايه شده همراه با ترجمه در منابع مختلف خصوصاً مقالات اديب توسی آمده ولی نگارنده کوشيده است ضمن انجام برخی اصطلاحات ترجمه جديدی از آنها ارايه دهد .لذا از خوانندگان محترم و دانشمند انتظار ميرود در اين مورد هرجا متوجه نادرستی شدند آن را نشانه عجز نگارنده تلقی نموده و بر آن به ديده اغماز بنگرند.
به استناد اشعار موجود، ابوالمجيد يا ابوالماجد رايگانی (رايگان دهی است در استان قزوين) را بايــد سر سلسله سريانده اشعار تاتی به شمـــار آورد. او از اهالی پيـــرامون قزوين معاصر اباقاخان (663-630) بوده است. ولي شاعر تات زبان معاصر كه به تاتي شعر سروده مردي است از ديار زنجان بنام مرحوم ملاجمال هزاری(طارمي ) که او فرزند مرحوم ملا اصغر ساکن بندرگاه از بخش طارم عليای استان زنجان است . وي درتاريخ 1286 هجری قمری متولد گرديده و درششم فروردين ماه سال ( 1347 هـ ش ) بسن 98 سالگی بدار باقی شتافت ،وی نيز دارای آواز روح پرور و از فنون حکاکی وزرگری وعطرکشی وعلوم غربيه وخط نقاشــی و از علوم صرف و نحــو ومنطق وحکمت ومعما هم بهره مند بود ، درايام حکومت سردار مويد در زنجان سمت منشی گری وی و معلمی فرزندان او را برعهده داشته است هزاری علاوه براينکه به زبان تاتی (فارسی قديم )می سروده به زبان ترکی و فارسی جديد نيز شعر می گفته است

   ( علی عبدلی کتاب ادبیات تات و تالش)

و ديگر از شعراي معاصر تات زبان ، عليرضا محمدي فرزند جمال محمدي متولد ( 1327 هـ ش) است كه به تاتي و فارسي مي سرايد مردي است كه در شغل مقدس معلمي است .وي در روستاي سياهورود تابعه طارم علياي استان زنجان سكونت دارد .
شايــــان ذكر است فقط آثار چند تن از شعراي تات زبان را در اين مجموعه آورده ام ،ليكن اميد آن دارم كه در آينده با تلاش محققين ديگري آثار همه شعراي هنرمند تات زبان ، مورد توجه خاص وعنايت ويژه قرار گرفته و به عنوان يك مجموعه كامل تاتي ارايه گردد.
حال اشعار تاتی که برای بخشی از تات های امروزی قابل تفهيم می باشد با ترجمه آن تقديم گرديده .اميد است مورد استقبال خوانندگان عزيز قرار گيرد

نمونه اي از رباعيات وترانه های تاتی مربوط به ملا جمال هــزاري 
(از کتاب سخنوران زنجان)
 

چه بي چمن جوانـــي ايدقـه با     (چه ميشود جواني من يك دقيقه بياد )

تا بوين  پيري  امن يم چه كرده      (تا ببيند پيري با   من چكار   كه نكرده )

همـه چيـز خوبي كـه چمنـد به      (همه چيزهاي خوبي  كه من داشتم )

ايو ايوي پيري چمن دسه  بـرده     (يكي يكي از دستةةم  گرفتــــــه     )

نه طاقت، پـاده ، نه بالانــه تاوي    (نه طاقتةةي درپا دارم نه قوتي دربازو)

بدنم  خون  ت  واي زالـو  آخرده    (خون بدنم را مثل اينكه زالــــو خورده )

نمنتـه چشمــونم ســو، تا بوينم    (درچشمانم دگر نوري نيــست تاببينم)

ددسي وايكه چشمش كيه مردند  (چشمان همانند چشمان مرده مي مانند)

سيــاوه  ريــشش آبـه پنبه پاره     (ريش سياه همانند پنبه سفيد شده )

دندانون بش همه موشون آچرده   (نوك دندانها  را مثل اينكه موش خورده)

كمــر خال اوبه  غلبار كمه شار     (كمر هماننند الك كج شده )

نفس  واي لوجگينه ي  ايجر ده    (نفس همانند نور روزنه وارد ميشود )

زنكـــه  ده  اوكره  آدم   پشت      (عيال  ديگه به آدم پشت ميكنه )

اي عمري واي اجوش خوبي نكرده (يك عمر خوبي را فراموش مي كنه )

اگر  نزديك  شي  پاسرر  زنيــه      (اگر نزديكش بروي با لگد مي زندت )

وايه كه خيـلي زور سيبير آكرده   (ميگويد كه خيلي زود موهات سفيد شده )

لاوه كري اگــــر زنيه سرچنگ       (حرف بزني با سرچنگ مي زندت )

واي  اشتين رفاقتـــــش ندرده      (مثل غريبه با تو برخورد مي كنه )

لاوه  بلندكري هاي ديه دشمون    (بلند حرف بزني به آدم فحش مي ده)

كپك زاربوين كه چوش نخورده       (توله سگ را ببين  هوس كتك كرده )

لاويكه  زنكــــون حقه   بكردم        ( همه حرفها را كه در حق زنان  گفتم )

چمن  يخد  ترسم كه سر آورده      (مي ترسم كه بر سر خودم هم بياد )

جوانــي  بايا  هـــزاري را بوينه       (جواني اگر بياد هزاري را ببيند )

تف  اوكره اجو ، مرگد   خبر ده       ( تف مي ريزد به او وازمرگ خبرش مي دهد)

****

كيلگ ت هني به غمزه وشتن داري

از غمــــــزه امن خيال كشتن داري

ثابت قـــــــدمي به فكر اشتن الان

فرصـــــت آكري ميل دوشتن داري

كيلگ ت هارو چه بي قراري داري

همنه كه وينم  اي انتظاري دار ي

هرچه ددسم هوش وحواس ندار ي

گويا كسيم ســــــــر فراري دار ي

هارو كيلك  ات آواره وينــــــــــــم

ميان كيلگان كناره وينـــــــــــــــم

امين وازي مده آوشــــــــن دوزي

بشي هرجا اته سواره وينــــــــم

دلبر ته هارو عجب كه رو گرداني

هرفكر  كرم ته والي و حيـــراني

همنه كه وينم ته اي خيالي داري

گويا آشون جاي دگر مهمانــــــي

 دوبيتي ملا جمال هزاري

بهـــــــار بي زمين مشت آلاله      (در بهار زمين پر از لاله ميگردد)

همه جا سور آبي هفت رنگ لاله  (همه جا سرخ ميگردد با هفت رنگ لاله)

ويني صحـــــرا همه رنگا برنگه     (مي بيني كه صحرا همش رنگارنگ شده)

نمنت خالي مـــرزي يا كه چاله    (نمانده جايي كه آثار گل وگياه نباشد)

 

****

كسي بي رتبه بي مثل ويــه دار   (آدم  عقيم  همانند درخت .....مي باشد )

نه تيته آكره ني بي ثمـــــر دار     (نه دانه مي دهد نه ثمري دارد )

همي ايدس خلاوش خوب دكرده  ( نگاه مي كني ظاهرخوبي دارد)

ميـــوه دارون وره بي عار بي بار   (كناردرختهاي ميوه  بي خيال وبي ميوه)

 

****

كسي كه آنــــده ا مال داره       (كسي خرج نمي كند مايه دار ميشود)

بقــــدر اشتنش  اموال داره        (بقدر كافي هم مال واموال جمع ميكند)

سر ايجرداره مثل ميوه دارون     (سرپايين مي آورد همانند درخت انگور)

هميشه فكر اشتن حال داره     (هميشه در فكر حال واحوال خودشه )

 ****

دارم از چشم ودل هرد شكايت  (دارم ازچشم ودل هردوشكايت )

كه وينند هردينه بيم پر شرارت   (كه اين دو موجب شرارت من ميشوند)

گنه چشمه كرند دل بي گرفتار   (چشم خطا ميكند  دل گرفتار ميشود)

موينا چشم مبي از دل ضلالت     (اگرچشم نبيند دل گمراه نميشود)

****

به عشق دلبري ازبيم گرفتار   (به عشق يك دلبر گرفتار شدم )

زدرد دوريش بيم نقش ديوار  (كه ازدرد دوريش  لاغر ونحيف شدم)

كسي مثل چمن نيه بلاكش   (كسي همانند من گرفتار نشده )

چمن درد كسي نيه خبردار    (تا از رنج ودرد من خبر داشته باشد )

****

زبس روزو شوان نالم بزاري   (از بس كه شب وروز ناله وزار ي كردم )

نمنته  از دلم زارم قــراري     (نمانده است از دلم ديگر طاقتي )

بواتم ام اگــر حاصـل نداره     (بگفتم اگر اين ناله ها حاصلي دربر نداشت )

نمانه  عاشقان  را  اعتباري    (براي عاشق  هم اعتبار ي وجود نداشت )

****

ته كه سوته دلان دردون علاجي (توكه علاج درد سوخنه دلان هستي)

ته كه بيچـــارگاه كاران رواجي    (توكه درخواست بيچارگان را رد نمي كني)

امن روزي رسه صد دردو محنت  (به من روزي صد درد وارد ميشود )

چرا چمنا علاجــي بس نواجي    (چرا درد من را چاره نمي كني )

بــورن تـــا دور زلفر از بگيجم       (بيا تا دور موهايت را ببافم )

مثــــال پرپرك از غم بسوجم      (همانند پروانه دور شمع بسوزم )

خبر از اشك چشمم  ت  نداري   (خبر از اشك چشمهايم نداري )

كه روزوشو همين خونابه ريجم   (كه رورز وشب  من خون گريه مي كنم)

****

بدل  رنجولو  بهبودي   ندارم     (به دلم دردي دارم كه بهبود پيدا نمي كند)

بواجم  هركه را سودي  ندارم  (گفتم براي هيچ كسي سودي ندارشتم )

بغير از سيمين خضر صفيلان    (بغير از امام حسين عليه السلام  )

د دنيا ،  راه  اميدي نـــدارم       (دردو دنيا  اميد ديگري ندارم )

****

ٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍاگـر چيزي موينه چشم گمـراه (اگر چشم گمراه كننده چيزي را نبيند)

مكـره قامـــــت خوبان تمشـا   (اگر به قامت زيبا قامتان توجه نكند )

اگـر مده خبــــر، به بينـوا دل    (اگر خبر آنچه ديده به دل را ندهد )

چه ذان دل كه چيه زشت وزيبا ( دل كه خوشگل وزشت را نمي بيند )

****

اگر چشمه موينند خوبرويـــان   (اگر چشم ها خوش سيماها رانبينند )

ببيند از فكر شيطاني هراسـان  (اگر از افكار شيطاني بدور باشند )

نبي تا فتنه چشمه د خبــردار   (‌تا فتنه از طريق چشم منعكس نشود)

چه ذانه دل چتر بي عشق خوبان (دل چطور مي تواند عاشق خوبرويان شود)

غم هجـــران چمن دام بلا به     (غم دور بلاي دلم من شده است )

دلم دوري اشتـــــه مبتلا  به     (دلم بدوري تو  مبتلا شده است )‌

هجوم اده  امن هر محنت وغم (حمله كرده به من همه گونه غمها)

واجي غم چمنا يكسر مبتلا به (توگويي كه يكسره درغم و اندوهم)

****

نيه هيچكس مثال اشته دل سخت (همانند تو كسي دل سنگ نيست)

بشيم هرجا چمن شار نيه بدبخت   (هرجا بروم كسي مثل من بدبخت نيست)

وير آجــورم اته خونابــــه ريجم       ( بياد مي آورم تورا اشك خون مي ريزم )

ذانم آخر كه ريجه بي جگـر لخت     (مي دونم كه آخر خونجگر خواهم شد)

****

چه خوشبخت كسي كه اته وينه  (چه خوشبخت است كسي كه تورامي بيند)

فـــداي چوكه  اشتين    نشـينه    (فداي كسي شوم كه همنشين توست )

همي بدبخــت  ازيم  اته  نوينـم    ( بداقبال من هستم كه تورا نمي بيسنم)

بشيم چو پون لو آدم كه اته وينه   (برم پاي آن را ببوسم كه تورا مي بيند)

*******

امان از اشته روي عالـــم افروز  (امان از سيمــــــــاي تابان  تو)

كه چمنا به گرفتاري شب وروز   (كه گرفتارم كرده شــــب وروز)

عزيــزم كي بوينم اشته وصلت  (عزيز من كي بوصلت تو خواهم رسيد)

ببا وصلت بي چمنـا عيد نوروز    (كه رسيدن به تو برايم عيد خواهد بود)

****

سر كوهون چوشيم آلاله وينم   (سركوها كه مي روم انواع لاله ها را مي بينم )

ددسم هـــــرطرفي لاله وينم   (به هرسوكه نظر مي كنم گل لاله مي بينم )

وينم زلفر وير آجورم كرم غش   (زلف هاي ترا كه بياد مي آورم از حال ميروم )

چمــن قلبه ددسم شاله وينم   ( درون قلبم  شعله آتش را مي بينم )

****

بواتم لاله چينــم دل كرم شاد     (گفتم  با چيدن لاله ها خوشحال خواهم شد)

بوينتــــم لالــه داره آه وفرياد      (ديدم كه لاله هم محمنت وغمين هست )

واجه بورن بوين ته هم چمن غم (گفت بيا با من همدرد شو)

بذان نيــه كسي دنيــــاد آزاد      ( بدان كه در اين دنيا كسي بي غم نيست )

****

بشيم با دله خوش  به لاله زاران (رفتم با خوشحالي به باغ لاله )

واتم چهچـــه  زنم مثل هزارون   (گفتم همانند بلبلان آواز بخوانم )

بمه ايو آه دلسوجي چمن گوش (به ناگه آه دلسوخته اي بگوشم رسيد)

بواتــم نالـــــــه دار داغدارون      ( متوجه دلسوخته اي شدم  در آنجا )

****

چمن ام آه و نالـه نيــــه بيجا     (اين آه وناله من بيخودي نيست )

بورن بكر چمـــن داغ ته تمشا    (بيا ببين غم وداغ من را )

چمن سينه ددس داغم بوين ته (به سينه ام بنگر داغم را خواهي ديد)

چمن دله بكـــرديم از د شيدا    (كه دلم مرا به اين داغ هاگرفتار كرده )

****

نمنت لاله اي دنيا د بي غم       (نمانده است لاله اي بيغم درعالم )

همه دارند آه ونالــــه باهم        (همه دارند آه وناله وغم باهم )

بوين از بي بفايي زمانـــــه        (ببين از بي وفايي روزگار)

وانوشه ناله دارد جوكنـاران       (گل كنار جوي آب هم ناله دارد)

****

بواتم شيم چمنزاران نشينـــم   (گفتم مي روم در چمنزار مي نشينم )

بوينم لاله اي خوشرنگ بچينم   (ببينم  لاله خوشرنگ را و بچينم )

بوينتــم قلب لالـــه  داغداره      ( متوجه شدم قلب لاله هم داغ دارد)

بواتم داغداران از نچينــــــم       ( گفتم كه داغداران را نمي چينم )

****

مگر دلبــــــر دلر چمنا نسوجه      (مگر دلير دلت برايم نمي سوزه )

چمن احوال نـــرم وسخ نسوجه   ( به فكر سرد وگرم من نيستي )

از اونجم آهي ته آتش بگيــــري    (من آهي از دل مي كشم تاتوآتش بگيري)

كه هيچوقت تره چو تنها نسوجه   (كه هيچوقت چوب تر تنها نمي سوزد)



پيشينة تاريخي قوم تات

   در ميان رشته كوهاي قفقاز در سراسر راه جادة ساحلي خزر به جزيرة آبشوران جائي كه جادة ساحلي باريكتر مي شود گردنة باريكي بين در يا و كوه   وجود دارد كه در بند ناميده مي شود . در زمان ساسانيان ديواره اي در اين مكان براي جلوگيري از حملات چادر نشينان شمالي كشيده شده بود كه به سد در بند معروف شد و در آن قلعة مستحكم سر حدي در بند ( الباب و الابواب ) ايجاد شده بود . در زمان كسري ا نوشيروان اقوام ابخاز و خزر و آلان بر ايران هجوم برده و در ار منستان پيشرفت نمودند ، پادشاه ايران سپاه مجهز ي براي مقابله با آنان گسيل داشت و اين تهاجم را مغلوب نمود در اين جنگ ده هزار نفر از آنان اسير سپاه ايران گرديد كه به امر شاه در آذربايجان و نواحي مجاور آن مسقتر گرديدند . وي همچنين چندين پادشاهي كوچك در قفقاز به وجود آورد . استحكاومات قلعه دربند تقويت شد و سربازان دلاور و تازه نفس در آن جاي گرفتند .و بدين ترتيب پادشاه سدي در برابر خاقان ترك بوجود آورد . اين احتمال وجود دارد كه تاتها باقي مانده مهاجر نشيناني باشند كه در ز مان ساسانيان براي مستحكم كردن در بند به داغستان مهاجرت كرده اند . بنابر قوم بلاذري انوشيروان ناحية دربند – شيروان را از اقوام خزر ساكن گرداند اين آخرين ايالت در ساحل چپ ارس ( عملا در ناحية نخجوان با كوههاي احاطه شده ) بدون واسطه در شمال آذر بايجان قرار داشت . اقوام خزر مسيحي بودند ، اما از نقطه نظر سياسي و زبان شناسي در پادشاهي ارمنستان جايگاه مخصوصي داشتند . در سال 571 ، آنها از پادشاه ساساني تقاضا كردند تا ايالت آنان را از ارمنستان جدا و به آذر بايجان الحاق كند . بنابر قول در بند نامه ، انوشيروان شهرهاي مجاور در بند را با مردم آذر بايجان و فارس و شهرهاي جنوب در بند را با مردم عراق و فارس پر كرد . بنابر همين منبع قلاع در بند در بعد از اسلام بازسازي و اعراب موصل و سوريه در آن ساكن شدند . در ميان مناطق مستحكم شده به خصوص از مناطقي نامبرده شده كه در زمان حاضروطن تاتها است . از متن در بند نامه مي توان اين نتيجه را بدست آورد كه حضور تاتها در اين مناطق مهاجرت آنها را بعد از قرن هشتم نشان مي دهد . اما متن در بند نامه كه نسخه فارسي آن هرگز بدست نيامده است قابل اطمينان نيست . منابع تاريخي ديگري كه در اختيار داريم ، فقط آميختگي نژادي مهاجر نشينان ساكن در بند را آشكار مي سازد . اما گستردگي و پرا كندگي جغرافياي تاتها در زنجيرة شر قي قفقاز و نفوذ آنان در دربند اين عقيده را تاييد مي كندكه آنها مهاجرنشينان ايراني هستند كه به منظور تشديد و تقويت خط طبيعي دفاعي براي مبارزه با هجوم از طرف شمال توسط ساسانيان ابقاء شده اند .

نام تات تا قرن هشتم در جايي ديده نشده است . در كتيبه هاي اٌرخون كه مربوط به قرن هشتم ميلادي است براي اولين بار عبارت تات آمده است ، در اين كتيبه تاتها بنابر پيشنهاد « تامسِ » بندگان خارجي تركان غربي ترجمه شده است .

     در لغت نامة چغتايي – عثماني شيخ سليمان افندي براي لغت  تات دو معني در نظر گرفته است . در معني اوليه ، لغت تات ( = غير ترك ، خارجي ) چنين تعريف شده : « مردمي كه زير سلطه تركها مي زيسته اند تاجيك » ( در صفحة 179 ) نويسنده اين توضيح را ميدهد كه مردم با اصليت خارجي كه تركي صبحت مي كنند تات  ناميده مي شود و آنان كه فارسي صحبت مي كنند تاجيك ناميده مي شوند . در ارتباط با آن به گفتةزكي وليدي اشاره مي كند . كه بنا بر آن عبارت تات در تركستان ( در قرن چهاردهم ) به كار مي رفت و به همة عناصر جمعيتي ساكن ، شامل تركهاي ساكن در كشور قبل از آمدن مغول اطلاق مي شد .  لغت نامه اي چغتاي معني دومي هم از لغت تات مي دهند : ( طبقه اي از رعاياي ساكن در خارج از شهر )

در يك معني ديگر تات به برخي از ايرانيان كه پارسيان خود آنان را جدا از خود مي دانند اطلاق مي شود.

اين گروههاي تات در ايران و قفقاز وجود دارند .

همچنين اين احتمال وجود دارد كه لهجة تاتي با آنچه كه به قول نزهت القلوب در قرن چهاردهم در زنجان صحبت مي شد ه است ، و پهلوي خالص ناميده مي شود در ارتباط بوده باشد .

   بنابر نوشتة مبلغين مسيحي طايفه اي كوهستاني در جنوب غربي شبه جزيرة كريمه تات ناميده مي شده اند همچنين از نوشته هاي آنان چنين مستفاد مي شود كه تات در زبان محمدان قبچاق در قرن پانزدهم به گوتهاي توروس ( رشته كوهي در تركيه ) اطلاق مي شده است ، كه حكومت آنان در سال 1475 توسط عثمانيان از ميان رفته است .

در حال حاضر تاتارهاي نوقاني شمال كريمه نام تات را به تمام مسلمانهاي ساحل جنوبي شبه جزيره مي دهند كه نمايانگر آميختگي نژادي است كه ترك شده اند .

     ذكر اين نكته در اينجا لازم است كه بخشي از يوناني ها ( ار تودكس ) كه در سال 1778 ساكن ماريوپول بودند تات ناميده شده اند اين تاتها از ساحل جنوب كريمه مهاجرت كرده اند و به لهجه يوناني صحبت مي كنند . در حالي كه نام تات به ديگر بخش يوناني  هاي ماريو پول كه به زبان تركي صحبت مي كنند (و به الفباي يوناني مي نويسند ) و به نظر مي آيد كه از اعقاب واقعي گو تهاي توروس هستند اطلاق نمي شود.

در ديوان لغت الترك لغت تات به معني ايرانيان در ميات همة تركان است. كه بعداً در زبان  تركهاي فاتح لغت تات به ويژه به ايرانياني كه تحت استيلاي آنها بودند اطلاق شده است . حتي جلا ل الدين ر ومي در اشعار تركي خود عبارت تات را براي ايرانيان و زبانشان به كار مي برد . قبيله ترك قشقائي ( فارس ) همچنين لغت تات را براي غير ترك بكار مي برند. در ايران لٌر ها غير خود ( اين ) معني استفاده مي كنند كه بايد در گفتار اجدادشان تركمنهاي قره قوينلو بوده باشد.

     در كتاب سفر نامة مازندران و استر آباد ص 63 و 70 نويسنده ، وجود تاتها را در اشرف و سدن – روستاق ذ كر مي كند بدون اينكه از زبان آنان چيزي آشكار شود ، وي همچنين مي نويسد : « تاتي در ناحيه رستم آباد در ساحل چپ سفيد رود جائي كه تالشي و كردي نيز وجود دارد صحبت مي شود. » يكي از مبلغين مسيحي بنام پدر آناستس در مقاله خود راجع به كوليها به طور مبهم از قبيله اي تات در كوهستان اسكو ( اسكويه در جنوب تبريز ) نام مي برد . همچنين احتمال مي دهند كه لهجة كليد ( در جنوب ساحل ارس نزديك اردوآباد ) كه اكنون ناپديد شده است به گروه تاتي آذربايجان تعلق داشته باشد .

امروز با وجود شيوع و رواج كامل تركي در اغلب نقاط آذربايجان ، اختلاف ترك و تات در ميان روستاييان موجود است و هر يك ديگري را با نسبت دادن به تات و يا ترك تعبير مي كنند . تركمن هاي حاشية خزر نام تات به ايرانيان تاجيك مي دهند ؛ نامي كه قبل از آن به مردم خيوه داده بودند .

نفوذ تركان در آذر بايجان كه در ز مان سلطنت محمود غزنوي آغاز شده بود در زمان تسلت سلجوقيان با استقرار قوايل ترك در اين خطه بيشتر گرديد و در زمان اتابكان عدة آنان فزوني گر فت و در دوران مغول كه بيشتر لشكريان صفويان پيش آمد و حكومت تركمانا آق قيونلو و قره قونلوها در همين فاصله باعث منزوي شدند هر بيشتر ايرا نيان و آميختگي آنان با تركان گرديد تاتها كه در حقيقت ايرانيان اصيل بودند در گروهاي كوچك چون جزاير كوچكي در ميان درياي بزرگ اقوام ترك به حيات خود تا امروز ادامه داده اند.

     از آنچه كه در بالا گفته شد اين نتيجه به دست مي آيد : عبارت تات تركي و به معني عناصر خارجي ساكن سرزمين تركان است ولي مي توان گفت منظور از آن در گذشته كه در دورة استيلاي تركان بر ايران بود ايرانيان تحت سلطة تركان بوده است . تركان قديم ايرا نيان واكرادي را كه زير فرمان خود داشتند تات مي ناميدند و اين كلمه در مقام تحقير استعمال مي شد .

   بالاخره لفظ تات به گروههايي از مردم ايراني نژاد ساكن ايران و قفقاز اطلاق شده است كه به لهجة تاتي

تكلم مي كنند .

پراكندگي گويشوران تات

      زبانهاي شفاهي به دليل عدم استفاده در كتابت هر لحظه در شرف تغيير و تحول اند . آنچه كه در كتب قديم وجود دارد هرگز قادر نخواهد بود اطلاعات لازم را دربارة اين دسته از زبانها كه دربردارندة فرهنگ و تاريخ اين مردم است به ما برساند . گويشوران هر زبان در حقيقت تنها منابع موجود براي دستيابي به اين اطلاعات اند . بوسيلة آنان است كه مي توان از نابودي زبان و به طبع آن فرهنگ جلوگيري كرد .

امروزه لفظ تات به گروههايي از مردم ايراني نژاد سا كن ايران و قفقاز اطلاق شده است كه به لهجة تاتي تكلم مي كنند . در اين مقاله گويشوران تات را به دوگروه گويشوران تاتي در خارج ايران و گويشوران تاتي داخل ايران تقسيم مي نماييم و بررسي هر گروه را به طور جداگانه پي مي گيريم .

1-      گويشوران خارج از ايران

    اين گروه از اقوام تات شامل نژادهاي مختلف ساكن در حاشية خزر و قفقاز تا شبه جزيرة كريمه مي شود . اقوام تركمن وتاتار و ديگر قبايل ترك اين نام به خارجيان ساكن در اين مناطق مي دهند . براي نمونه تركمن هاي حاشية خزر نام تات را به ايرانيان تاجيك مي دهند .

در قفقاز عبارت تات براي ايرانيان مسلمان كه به لهجة تاتي صحبت مي كنند به كار ميروند . اين لهجة خاص توسط اجتماعات ديگري از جمله ، يهوديها و

  ارمنيان نيزب صحبت مي شود . علاوه بر اين داراي تنوع بسيار است كه هنوز اين تنوع كاملاً مشخص نشده است . مهمترين خصوصيت تركيبي تاتي

  قفقاز ابدال حرف ر ( بيرن = بودن ؛ يار = ياد ) در آن است .

تاتهاي مسلمان كه اكثريت مردم تاتي زبان را تشكيل مي دهند : در نواحي باكو ، قوبه ، شماخي و گوگ – چائي زندگي مي كنند . تعدادي نيز در ايالت گنجه و در جنوب داغستان ( نواحي قايتاق – تبسران درست در غرب در بند ) زندگي مي كنند .

اكثريت تاتها در دو سراشيبي انتهاي شرقي حدود قفقاز و شبه جزيرة آبشوران به جزء نقطة جنوب شرقي زندگي مي كنند . در نقشة قومي قفقاز ( قبل از 1877 ) تعداد كل تاتها 64656 نفر به ثبت رسيده است ؛ نقشة قومي ديگر تاتهاي ناحيه باكو را 58621 نشان مي دهد . دائرة المعارف بزرگ روسي جلد 32 : سال 1901 : تعداد كل تاتها را 135000 ذكر مي كند . سر شماري روسيه در 1923 ، 98020 تاتي زبا ن و 28705 نفر مليت تاتي اعلام مي كند كه شامل 970 تات ماوراء خزر ( يعني تاجيكهايي كه تركمن ها تات مي نامند ) مي شود . علاوه بر اين در جمهوري آذر بايجان 11000 نفر افراد فارسي زبان كه شامل تعدادي تات مي شود وجود دارد . در كل مي توان گفت كه حدود 90000 نفر به زبان تاتي صحبت مي كنند . كاهش در تعداد تاتها را مي توان نتيجة ترك شدن تدريجي آنها دانست .

يهوديان تاتي زبان ( كوهستان يهوديان در داغ – چوفوتي تركيه ) در سال 1886 ، 21000 نفر گزارش شده اند كه از اين تعداد، 10000 نفر در روستا ها و 11000 نفر در شهر ها زند گي مي كنند بزرگترين گروه آنان در قوبه (6280 نفر ) ، در دربند ، تمير – خان- شور ،گروزني ،نلچيك ساكن هستند . لهجة اين يهوديان به خاطر توليد صداي گلويي در آن جلب توجه است . در اين لهجه aint ،d و t در لغات ايراني اصيل وجود داشت ديده شده است ، واژه هايي چون hafd =هفت asb = اسب، دانستن ،=dan usda

tar = تر ،با توجه به اين خصيصه (و.ف.ميلر) تاتي يهودي را چنين معني مي كند : «يك لهجة ايراني كه با فراگويي سامي صحبت مي شود ،و قسمتي از آوا شناسي و واژه شناسي آن به طريق تركي شكل گرفته است »پروفسور مينو رسكي دربارة ميلرچنين اظهار مي كند : « در مورد فراگويي ، مي توان اين حقيقت را عنوان كرد كه اين يهوديان در گذشته به زبان عربي صحبت مي كردند ، يا ساده تر اينكه با مجاورت مردم داغستان كه نه تنها صداهاي ain  ، ta  را دارند بلكه هميشه دانش عربي در آن كشور ترويج شده و تا همين اواخر مراسلات در داغستان به زبان عربي انجام مي شد . در مورد بقية ، تاتهاي مسلمان خود صداهاي ain ، ha را دارند . در بارة نفوذ تركي درتاتي درهيچ شرايطي نبايد اغراق شود . پديدة واژه شناسي و حتي همگوني گفتاري در بخشي از حروف مشابه كه ميلر كشف كرده اصالتاً برابرهاي فارسي دارند و تأثير ايرانيان بر اين يهوديان منحصر به زبان نمي شود ؛ بلكه فرهنگ يهودي نيز متأثر از آن است . »

تاتي هاي ارمني نيز با ساده كردن حروف صدا دار   به وسيلة نشان حلقي صامتهاي خاص شناخته مي شوند .

امروزه تاتهاي قفقاز در ميان تركها و مردم داغستان كاملاً محاصره شدند بنابراين كاملاً طبيعي است كه خلق و خوي و عادات آنان از بدنة ايراني جدا شده و تغييراتي در آن به وجود آمده باشد .

 گويشوران تاتي داخل ايران

     بيشترين تعداد گويشوران تات درشمال غربي ايران ، در آذربايجان و در غرب و جنوب غربي قزوين زندگي مي كنند . استقرار اين گويشوران از شمال به جنوب به قرار زير است:

    قرية گرينكان از دهات ديزمار خاوري در بخش وَزرَقان شهرستان اهر ؛ قرية كلاسور و خوينه رود از دهات بخش كَليبر شهرستان اهر ؛ قرية گلين قَيَه از دهات دهستان هَرزَند ، در بخش زنور شهرستان مرند ؛  قرية عنبران در بخش نَمين شهرستان اردبيل ؛عمدة دهات بخش شاهرود خلخال ، اسكسِتان ، اَسبو ، دِرو ، كُلور ، شال ، ديز ، كَرين ، لِرد ، كِهِل ، طَهارُم ، گِلوزان ، گيلوان ، گندم آبا د و همچنين كَرنِق در دهستان خورش رستم و كَجَل در بخش كاغذ كُنان همان شهرستان ؛ تاتهاي مقيم درطارم عليا عمدتاً در دهات نوكيان و سياوه رود و كَلاسَر و هزار رود و جمال آباد و با كلور و چَرزه و جيش آباد ساكنند ؛ تاتهاي اطراف رامند در جنوب و جنوب غربي قزوين از جمله تاكستان ، چال ، اسفرورين ، خيارج ، خوزنين ، دانسفهان ، ابراهيم آباد و سگزآباد كه گويش آنان به تاتي خلخال نزديك است مسكن دارند ، در اينجا اين توضيح لازم به نظر مي رسد كه آنچه در مقالات دانشمندان خارجي « سيادهن » يعني اهل «سيادن»مي نامند تاتهاي طالش از الله بخش محله و شاندِرمين در جنوب تا طالش شوروي در شمال كه اصولاً گويش آنان به زبانهاي تاتي آذر بايجان باز بسته اند .

     ازاينها گذشته مي توان گويشوران ماسوله در بخش فومنات گيلان و زبان اهالي رودبار گيلان رحمت آباد و رستم آباد و جزآنها و رود بار الموت ، دِكين و موشقين و گرما رود و بلوكان و الموت معلم كلايه و اِستَلَبر و گازرخان و آوانك و غيره و گويشوران خوئين و سفيد كَمر در دهستان ايجرود زنجان و برخي دهات دهستان كوهپاية قزوين ، رزهجرد و نوده و اسبه مرد و حصار و غيره ، و گويشوران و فَس از دهات ميان همدان و اراك را كه زبان آنها جهات مشترك بارزي با زبانهاي تاتي آذر بايجان دارند را نيز در نظر آورد . علاوه بر گويشوران تاتي مناطق فوق ، در دهات بسياري از مناطق همجوار گرچه مردم به زبان تركي صحبت مي كنند ولي بسياري از لغات و اصلاحات آنان به زبان تاتي است . براي مثال در دهات خونان و ماشگين و چيسگين ، از بلوك زهرا بسياري از ادوات زراعت و كشاورزي و اصلاحات آنان هنوز به زبان تاتي است .

  منابع و ماخذ

آل احمد جلال ، تات نشين هاي بلوك زهرا ، كتابخانة دانش ، تهران 1337 .

طاهري عباس ، گويش تاتي تاكستان ، مجلة زبان شناسي ، سال نهم شمارة دوم پائيز و زمستان 1371 .

كارنگ عبدالعلي، تاتي و هرزني دو لهجه از زبان باستان آذر بايجان ، ناشر اسمعيل واعظ پور تير ماه 1333 .

كريستن سن آرتو ، ايران در زمان ساسانيان ، ترجمة  رشيد ياسمين ، تهران انتشارات ابن سينا 1332 .

مستوفي حمد الله ، نزهت القلوب ، به اهتمام و تصحيح گاي لسترنج ، دنياي كتاب 1362 .

ناتل خانلري پرويز ، زبان ايران ، مجلة سخن سال هفتم شمارة دوازدهم ، نوروز 1336 .

يار شاطر احسان ، زبانها و لهجه هاي ايراني ، ضميمة مجلة دانشكدة ادبيات شمارة 1 و2 سال پنجم ، تهران دي ماه 1336 .

يار شاطر احسان ، آذري ، دانشنامة ايران و اسلام ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران 2536

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    اسفرورین.

    اگر روزی بیاید که عاشق شوم،
    روزی که این دل شکافته شود،
    آنچنان عاشقانه خواهم نوشت که نوشته هایم آوازه این شهر شود...!
    آنچنان می نگارمش که با تک تک کلماتم دل ربایی کنم...!
    غزلی خواهم سرود از جنس نگاهش، شعری خواهم گفت از ناز چشمانش...
    مست می کنم ، دل می برم ، جان می کنم از هر کس که بخواهد
    به عاشقانه های که فقط برای اوست نگاهی بیاندازد..

    عشق


     
     

    دوســتت دارم های من به مشابه دوستت دارم های کودکیست
    که وقتی از او سوال می کنی، چقدر دوستم داری؟
    او در پاسخ می گوید:
    دو تا و یا ده تا و یا نهایتش به بزرگی محدوده دو دستانش...
    دوست داشتنی در حــــد توان، به دور از دروغ و به وسعت آسمـــان.

    اسیر عشق

      
    زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
    پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت

    داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های

    شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.

    این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز پیرمرد

    برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش

    او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه

    سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.

    پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند

    معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به

    سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه

    زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!

    از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن،

    لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود!


    ..............

    قدر کسایی که به زندگیتون معنا میدنو بدونید تا دیر نشده...

    عجب زمانه بدی شده

                   

    عجب زمانه بدی شده! دلم خیلی گرفته...
    طعم زندگی زیبا را هم دیگر نمی توان به آسانی چشید!
    دیگر نمی شود میان آدم ها باشی و دستانت را برای

    دعا کردن رو به آسمان بلند کنی!

    دیگر نمی شود میان نگاه ها باشی و

    وقتی که بغضت گرفت اشک بریزی!

    دیگر نمی شود محبت را به هر کس

    که خواستی ارزانی دهی!

    دیگر نمی شود خوب بود و دیگران با تو بد تا نکنند!
    دیگر نمی شود صبر پیشه کنی وقتی که ز

    خم های دلت را تازه تر می کنند!

    دیگر نمی شود که نمی شود آنطور که

    میخواهی زندگی کنی وقتی

    که هیچکس تو را برای خودت نمی خواهد

    و تنها برای نفع خودش می خواهد!


    خدایــا می بینی؟! جور خوب ماندن را؟ جور زندگی کردن را؟

    آخر! چگونه در آغوش بگیرم این همه دلتنگی را؟

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 126
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 783
  • بازدید ماه : 861
  • بازدید سال : 1,403
  • بازدید کلی : 4,390